نایست حتی اگر...

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

نایست حتی اگر...

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

نایست حتی اگر...

نایست حتی اگر...


 

 

بینندگان عزیز؛ برای شما گزارش می كنیم از شهر مكزیكوسیتی ، محل برگزاری مسابقات المپیك سال 1968. بیننده ی گزارش مراحل پایانی مسابقه ی دوی ماراتن هستید؛ ماده ای كه در تمام المپیك ها بسیار مورد توجه همگان است و مدال طلای آن ، گل سرسبد مدالهای المپیك.
این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره ی جهان پخش می شود . كیلومتر آخر مسابقه است . دوندگان رقابت حساس و نزدیكی با هم دارند. نفس ها به شماره افتاده . عرق سر و روی همه ی دونده ها را پوشانده . باید هم بپوشاند! 42 كیلومتر و 195 متر مسافت را دویدن ، شوخی كه نیست!
دوندگان هم چنان با گامهای ریتمیك و منظم به پیش می روند. نظم حركات هماهنگ دست ها ، پاها و تنفس عمیق و پی در پی شان با صدای خاصش ، آدم را یاد لوكوموتیو می اندازد!
چه قدر زیباست این استقامت مستدام. هر بیننده ای دلش می خواهد كه این قدر استقامت داشته باشد و این قدر توان!
دوندگان ، قسمت آخر جاده را طی می كنند و یكی پس از دیگری وارد استادیوم می شوند. استادیوم مملو از تماشاچی است . جمعیت با ورود دوندگان به استادیوم شروع به تشویق آنها می كنند. رقابت نفس گیری است. دونده ی شماره ی... چند قدمی جلوتر از بقیه است . همه ی دونده ها با تمام قوا دارند آخرین فشارها را می آورند .رگ های گردنشان از شدت فشار بیرون زده ، هان ، هان ، هان و... هورا ... سینه ی دونده ی شماره ی.... نوار خط پایان را پاره می كند. استادیوم سراپا تشویق می شود؛ فلاش های دوربین ها لحظه ای امان نمی دهند...

دونده های بعدی ، یكی یكی از خط پایان می گذرند. بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان ، چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو می شوند. خبرنگاران به سوی آنها می دوند برای مصاحبه و...
اسامی و زمان های به دست آمده ی نفرات برتر از بلندگوها اعلام می شود. نفر اول با زمان 2 ساعت و... در همین حال هنوز تك و توك دونده هایی باقی مانده اند كه از گرد راه می رسند و از خط پایان می گذرند. در طی مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان دادند كه بریدند ، از ادامه ی مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند.
من فقط یك نفر دیگر را می بینم كه دارد به آخر مسابقه نزدیك می شود. فكر می كنم این دیگر نفر آخر باشد . از خط پایان عبور می كند. داوران و مسؤولان برگزاری می آیند تا علائم مربوط به مسابقه ی ماراتن و خط پایان آن را جمع آوری كنند. جمعیت هم تكانی به خود می دهند تا آرام آرام استادیوم را ترك كند، اما ... نه نه!
ـ صبر كنید ، صبر كنید!
بلندگوی استادیوم به داوران اعلام می كند كه خط پایان را ترك نكنند. گزارش رسیده كه هنوز یك دونده ی دیگر باقی مانده . همه سر جای خود برمی گردند و انتظار نفر آخر را می كشند.
جمعیت هم سر جای خود آرام می گیرد . دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره می كنند. من الان دارم تصویر او را روی نمایشگر جایگاه خبرنگاران می بینم... صبر كنید ببینم او كیست ؟ اگر شماره اش را ببینم از روی لیستی كه در دست دارم نامش را برای شما اعلام خواهم كرد.
چند لحظه صبر كنید تا ... آهان . او «جان استفن آكواری» است . دونده ی سیاهپوست اهل تانزانیا.
بگذارید بیش تر دقت كنم. مثل اینكه مشكلی برایش پیش آمده ، دارد لنگ می زند . پایش بانداژ شده و به نظر خونی می آید . ببینم چقدر با این جا فاصله دارد؟ از علائم كنار جاده این طور می آید كه ... اِ... این كه تازه نیمی از مسیر را آمده!
حدود 20 كیلومتر تا این جا فاصله دارد . الان ایستاد، از كمر خم شد و دو دستش را روی زانوهایش تكیه گاه كرد. چه نفس نفسی می زند.
اِ... دوباره راه افتاد، همان طور لنگ لنگان .چقدر آرام حركت می كند. احتمالاً به زودی از ادامه ی مسیر منصرف خواهد شد. این همه راه را كه نمی تواند این طوری طی كند . اما مثل اینكه دست بردار نیست ...
چند قدم لنگان لنگان طی می كند ، بعد انگار درد زانو و ساق مجروحش او را از حركت می ایستاند. چهره اش از شدت درد ، در هم می رود. چند لحظه مكث می كند و دوباره ... چند نفری را می بینم كه دور و بر او هستند و دارند چیزهایی می گویند . به نظرم این طور می آید كه می خواهند او را از ادامه ی مسیر منصرف كنند. اما با حركت دست به آنها اشاره می كند كه كنار بروند . داوران همچنان در خط پایان ایستاده اند.
مطابق مقررات آنها حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان ، محل مسابقه را ترك كنند.
جمعیت هم همانطور منتظر و آرام سر جایش نشسته، نمی دانم چرا این مردم نمی روند پی كارشان؟! مسابقه كه در واقع تمام شده ، این یك نفر هم حتماً تا چند دقیقه دیگر از ادامه مسیر انصراف می دهد . من با اجازه ی شما ارتباطم را قطع می كنم تا به گزارش سایر مسابقات توجه كنید.
بعد از گذشت ساعتی
ـ بینندگان عزیز ، من مجدداً از محل برگزاری مسابقات دوی ماراتن برای شما گزارش می كنم. این جا اتفاقات جالبی دارد می افتد . دونده ای كه ساعتی قبل درباره ی او صحبت كردیم هنوز مسیر مسابقه را ترك نكرده و با جدیت دارد مسیر را ادامه می دهد . نكته ی جالب این است كه خبرنگاران نه تنها محل مسابقه را ترك نكرده اند ، بلكه خبرنگاران بخشهای دیگر هم به این جا آمده اند. جمعیت هم به عوض اینكه كم شود ، دارد زیادتر می شود!
«جان استفن» را در تصویر می بینیم كه دست هایش را مشت كرده ، دندانهایش را بر هم فشار می دهد و با گام هایی لنگان ، اما استوار ، هم چنان به حركت خود به سوی استادیوم ادامه می دهد...
او هنوز حدود چند كیلومتری تا خط پایان فاصله دارد! آیا او خواهد توانست مسیر را به پایان برساند؟ این جا خورشید دیگر دارد غروب می كند و هوا رو به تاریكی می رود . من دوباره برای شما گزارش خواهم كرد. هم چنان به حركت خود به سوی استادیوم ادامه می دهد.
باز هم بعد از گذشت مدتی نسبتاً طولانی
ـ بینندگان عزیز ، مجدداً سلام عرض می كنم. آخرین شركت كننده ی مسابقه ی دوی ماراتن به استادیوم نزدیك شده است و اكنون وارد استادیوم می شود . با ورود او ، استادیوم از جا بر می خیزد! همه ی تماشاچیان از جای خود برخاسته اند. چند نفر در نقطه ای از استادیوم شروع به كف زدن می كنند ، و بعد انگار از این نقطه ، موجی از كف زدن حركت می كند و تمام استادیوم را فرا می گیرد. نمی دانید این جا چه غوغایی است...
40 تا 50 متر بیش تا خط پایان نمانده . او دوباره نفس نفس زنان می ایستد و خم می شود . اكنون دستش را بر روی ساق خونی اش گذاشته و پلك هایش را بر هم فشار می دهد . نفس می گیرد و دوباره با سرعت بیش تری شروع به حركت می كند.
شدت كف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیش تر می شود. فوج خبرنگاران در خط پایان تجمع كرده اند. وقتی نفرات اول این مسابقه از خط پایان گذشتند، استادیوم این قدر شور نداشت ! او نزدیك تر و نزدیك تر می شود و... بله ... باورنكردنی است....
او از خط پایان می گذرد. خبرنگاران به سوی او هجوم می بردند...
نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن كرده است .
انگار نه انگار كه دیگر شب شده است . مربیان او حوله ای بر دوشش می اندازد. از سر تا پایش عرق می چكد ، دیگر نایی برای ایستادن ندارد و... می افتد.
جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن ، اصالت «حركت» مستقل از نتیجه بود.
او یك لحظه به این فكر نكرد كه نفر آخر است . یك لحظه به این فكر نكرد كه برای پیش گیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن ، میدان را خالی كند . او تصمیم گرفته بود كه این مسیر را طی كند . اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به «ارزش» جدیدتری توجه كنند. ارزشی كه احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت.
داستان «جان استفن آكواری» از آن پس در میان تمام ورزشكاران سینه به سینه نقل شد.
راستش را بخواهید من تا به حال چندین بار از ورزشكارانی كه این داستان را می دانستند پرسیده ام : حالا آیا یادتان هست كه نفر اول (برنده مدال طلایی) همان مسابقه چه كسی بود؟... جالب است كه هیچ كس یادش نبود!!
و جالب تر اینكه وقتی از او پرسیدند چرا با وجود اینكه می دانستی آخر می شوی باز ادامه دادی ، گفت:«من این همه راه از كشورم نیامده ام كه فقط شروع كنم ، آمده ام كه تمام كنم!...»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: بااندکی تامل
برچسب‌ها: بااندکی تامل

تاريخ : پنج شنبه 14 / 12 / 1399 | 8:56 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.